مفهوم ادبيات تطبيقي
ادبیات تطبیقی یک اندیشه جدید است که حدود دو قرن پیش پا به عرصه ی ظهور گذاشت. این اندیشه به تاثیر از اندیشه ی ادبیات جهانی گوته ایجاد شد. وي در پی آن بود که مشترکات فرهنگ های شرق و غرب را بیابد و آنگاه بر اساس این مشترکات آنها را به هم پیوند زند. ادبیات تطبیقی می تواند به بررسی تمامی آثار برای از قوه به فعل رساندن خاص ادبیات بپردازد. چون كه خود، از منظر نظريه اي، به تأمين برابري جايگاه بالقوه تمامي آثار مي پردازد. البته ادبیات جهانی و ادبیات تطبیقی تفاوت زیادی با هم ندارند. در واقع ادبیات جهانی مواد خام را در اختیار تطبیق گر قرار می دهد تا بوسیله آن تحليلي آگاهانه انجام دهد.
تاریخچه اصطلاح ادبیات تطبیقی
اصطلاح ادبيات تطبيقي در سال ۱۸۱۶ م به كار رفت. اما ویلمن فرانسوی بود که برای نخستین بار آن را به معنای واقعی اش در سال ۱۸۲۸ به کار برد. وی این اصطلاح را در هنگام تدریس ادبیات بیگانه در کنفرانس خود در سوربن به کار برده بود. ویلمن کمی بعد در اثر معروف ” تصویر ادبیات فرانسه در قرن هجدهم” بازتاب آثار فرانسوي را در كشورهاي اروپايي به ويژه انگلستان نشان داده و پايه هاي اوليه ادبيات تطبيقي را بنا نهاد. اين دانش نو در فرانسه هويت پيدا كرد و سرانجام بعد از چندين سال در اكثر كشورها به ويژه آلمان، ايتاليا، انگلستان، آمريكا و … راه خود را پيمود و به كشورهاي خاورميانه و خاور دور راه يافت.
اهداف ادبیات تطبیقی
ادبيات تطبيقي به مطالعه روابط ادبي بين دو يا چند ملت مي پردازد. و به دنبال اين است كه بگويد: يك موضوع يا هرچيز ديگر، به ويژه ادبيات هر دفعه از “هيچ” ايجاد نمي گردد؛ به عبارت ديگر به بررسی مقایسه ای آثاری که برخاسته از زمینه های فرهنگی متفاوتند. و از مرزهاي زباني، جغرافيايي و يا بين رشته اي فراتر مي رود، مي پردازد. همچنين ناظر است بر تغییر و تبدیل هایی که هر ملت، یا نویسنده معین در آثار ادبی که از دیگران وام گرفته، به عمل آورده است.
حوزه های مختلف ادبیات تطبیقی
حوزه هاي ادبيات تطبيقي متفاوت هستند: از جمله : ۱) انواع ادبي. ۲) انواع هنري كه در ادبيات مي گنجند، مثل: موشحات. ۳) صور خيال. ۴) شخصيت هاي تاريخي و نمونه هاي بشري. ۵) الفاظ و مفردات. ۶) درونمايه و افکار و اندیشه ها. ۷) مكاتب ادبي. ۸) تصوير شناسي
جريان هاي نو در ادبيات تطبيقي
بعد از پيدايش مكاتب فرانسه و آمريكا، رويكردها و جريان هاي ديگري هم ظهور و بروز پيدا كردند؛ از جمله مکتب اسلاوي یا کشورهای اروپای شرقی بود، که تحت تاثیر تفکر مادی مارکس بدنبال بررسی تاثیرگذاری زیرساخت های اقتصادی و اجتماعی بر ادبیات، هنر و فرهنگ بود. طبق اين مكتب، بررسي روابط ادبيات ملل مختلف بر اساس پيگيري نقاط اشتراك و تشابه میان آنهاست، که این نقاط اشتراك و تشابه بر اثر وجود بسترهاي اقتصادي و اجتماعی مشترك و تأثیر آنها بر ادبیات و هنرشان بوده است. البته برخی قائل به وجود مکتبی مستقل به نام مکتب اسلاوي یا اروپاي شرقی نیستند و آنرا تلفیقی از دو مکتب مزبور می دانند.