اندیشه حافظ درباره عشق
حافظ: عمیق ترین مفهوم در شعر حافظ، عشق است که میتوان رگه هایی از عشق مجازی و گاه رشحاتی از عشق حقیقی را در کلام او جستجو کرد. حافظ خود را بنده عشق می داند و از دیدگاه وی عشق ، روح و معنای جهان هستی است. عشق انگیزه آفرینش است و آدمی و پری همه طفیل عشق هستند. عشق با فروغش آتش به همه عالم ميزند اما در حریم حرمت عشق عقل را راهی نیست و نغمه عشق است كه هرگاه اراده كند راه به جایی دارد و راهی است راه عشق كه هیچش كناره نیست.
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
عشق موضوع اصلی شعر حافظ است، او بارها گفته است که سرشت و سرنوشت یک عاشق را دارد.
عشق در کنار رندی
حافظ در ابیاتی بیشمار، عشق را در کنار «رندی» مينهد؛ شیوهاي دیگر از زندگی که مُعرف شاعران فارسی زبان است. این بیت به بهترین وجه معنای رندی را نشان ميدهد:
کجا یابم وصال چون تو شاهی من بدنام رند لاابالی
رند کسی است که از نام و ننگ در جامعه نميپرسد و بر خلاف هنجارهای اجتماعی زندگی ميکند، و نهایتاً با در پیش گرفتن این شیوه از زندگی، در خلاف عقل متعارف عمل ميکند. بنابراین، آنجا که حافظ در اشعارش عشق و رندی را به هم پیوند ميزند، تقابلِ عقل و عشق را نیز در نظر دارد.
عاشق و رند و نظربازم و می گویم فاش تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام
نفاق و زرق نبخشد صفای دل حافظ طریق رندی و عشق اختیار خواهم کرد
عشقهاي شبه عرفاني در شعر حافظ
در ديوان حافظ، دو نوع عشق شورانگيز وجود دارد، يكي عشق آسماني عرفاني كه معشوق ذات حق يا پير مغانست ديگر عشق شورانگيز زميني كه دلدار، زني است كه شاعر از دل و جان به او مهر ميورزد وحاضر است با او زندگي كند و در راه وي فداكاري نمايد. عشق شورانگيز شبه عرفاني در شعر حافظ فراوانست ودر واقع نوعي عرفان به حساب ميآيد .چون تمام همّ وغم و هوش و حواس عاشق در حضور وغيبت و در تمام لحظات زندگي متوجه معشوق است .
بررسی تجلی عشق در آثار حافظ
سرودههای حافظ را دو پاره کردهاند و نام «عشق زمینی» و «عشق عرفانی» بر این پارهها نهادهاند و پرچین کشیدن میان این دو بخش، کار درست و برازندهاي نیست. با اینکه سخن حافظ، گاه به عشق زمینی، بسیار نزدیک ميشود و گاه به عشق عرفانی اما هیچ گاه یکسره و بی چون و چرا نميتوان او را از اهل عرفان دانست. و از سویی حافظ را عاشق فلان دختر و یا دختران شیرازی دانستن، فرو کاستن ارزش هنری اوست. نه اینکه در نهفت عشق جنسی، گوهری نباشد. سخن این است که حافظ از همین عشق زمینی، عشقی فرازمینی ميآفریند. او به هر چه که دست ميزند، آن چیز را جامه ي والایی و زیبایی ميپوشاند.
حافظ، اسطوره آفرین بزرگ
او یک اسطوره آفرین بزرگ است. او انسانها و چیزها را از بند زمان و مکان ميرهاند و از درونشان انسانها و چیزهایی فرازمانی و فرامکانی پدید ميآورد. راز شاهکارهای جاودانه در همین است. که میگوید: عشق زمینی یا عشق جنسی یا هر چه که دوست دارند بنامندش، خوارمایه و تباه است. عشق زمینی در زبان و اندیشه و زندگی حافظ به چنان بلندایی ميرسد که مرزهای خدایی را نیز در مينوردد. ما نیز باید چنان زندگی کنیم که با دست زدن به هر چیز، آن چیز را والایی و نشانههاي خدایی ببخشیم. از منظر حافظ، عشق جان و حقيقت هستي است و در درياي پرموج و خونفشان عشق جز جان سپردن چارهاي نيست.