بهداشت روانی از دیدگاه های مختلف :
بهداشت روانی از دیدگاه روانکاوان
بهداشت روانی از دیدگاه های مختلف و در مکتب روانکاوان از جمله فروید و یونگ می توان گفت که فروید معتقد است که شخصیت آدمی در پنج سال اول زندگی پایه گذاری می شود و تغییر و تحولی که از آن پس در تمام عمر پیدا می کند و شکلی که به خود می گیرد متاثر از این پایه و متناسب با آن خواهد بود . این جمله از اوست که “کودک خردسال پدر آدم بزرگسال است.
از نظر فروید انسان متعارف کسی است که مراحل رشد جنسی و روانی کودکی را با موفقیت پشت سر گذارده باشد و در هیچ یک از مراحل بیش از حد تثبیت نشده باشد . از نظر او کمتر کسی انسان متعارف به حساب می آید .
به نظر فروید افراد به دو دسته مهم تقسیم می شوند:
۱-افرادی که اختلالات عصبی و روان نژندی دارند.
۲- دیگر افرادی که اختلالات شدید روانی دارند و آنها افراد روان پریش هستند .
هسته اصلی حالات روان نژندی یا نوروتیک ،اضطراب است . اضطراب مرحله اول نوروز به شمار می آید و نوروزها کوششی هستند برای تسکین اضطراب های که بر اثر تعارض بوجود می آیند.
یونگ افراد انسانی را به دو دسته برون گرا و درون گرا تقسیم می نمایند. درون گرا و برون گرا ،اگر کامل باشد دو قطب مخالف خواهد بود و ما را در برابر دو شخصیت نابهنجار قرار می دهند که مبتلا به اسکیزوفرنی و دیگر مبتلا به هیسری است ، اکثریت افراد بین این دو قطب نهائی جای دارند. یونگ این دو گروه را نیز تقسیم بندی کرد و ۸ گروه جدید را مطرح ساخت .
احساسی درون گرا احساسی برون گرا ؛
اندیشه ای درون گرا ،اندیشه ای برون گرا ؛بینشی درون گرا ،بینشی برون گرا و عاطفی درون گرا ،عاطفی برون گرا .
از این گروه ها برون گرائی اندیشه ای ایداه آل و دارای سلامت فکر است که بیشتر به امور خارجی و واقعی که قابل احساس و ادراک هستند توجه دارد .
ولی این امر مانع از این نیست که در مشهودات حسی خود به انتزاع بپردازند و از امور جزئی ،خود را به اصول کلی برساند و قادر به اکتشاف و اختراع شوند . به طور خلاصه می توان گفت که معیار سلامت روان در مکتب یونگ ضمیمه کردن اندیشه و تفکر به صفات درونگرایانه است.
بهداشت روانی از دیدگاه رفتارگریان
رفتارگرایان به زمینه یادگیری اختلالات رفتاری توجه کرده و رفتار را معلول شرایط نامناسب و باز دهی آن می دانند .
از جمله نظریه پردازان رفتاری اسکینر و پاولف می باشند . پاولف معتقد است که اکثر رفتارهای انسان یاد گرفته شده اند. انسانها اصولا نه خوب هستند و نه بد . بلکه زندگی را با لوح سفید ننوشته ای آغاز می کنند .انسانها در صورت موجوداتی واکنشی هستند و به محرکهای محیطی پاسخ می دهند . رفتار و الگوهای رفتاری از طریق تعامل با محیط یاد گرفته می شوند. بعضی از رفتارها به وسیله وراثت یا ارتباط متقابل محیط و وراثت تعیین می گرند.
بهداشت روانی از دیدگاه شناخت گرایان
آلبرت الیس معتقد است ،هر فردی زمانی که با حادثه ای ناگوار مواجه می شود ممکن است دو برداشت متغاوت از حادثه داشته باشد . یکی برداشت منطقی و عقلانی که او را به نتیجه گیری منطقی می رساند و شخصیت سالم خواهد داشت و در این حالت کار آمد ،خوشحال و تواناست و دیگری تصور غیر منطقی و غیر عقلانی است که به نتیجه گیری نادرست می رسد
و شخصیت ناسالمی خواهد داشت . الیس معتقد است که فرد موجودی فعل پذیر نیست ،بلکه فعال است و قدرت انتخاب و قبول مسئولیت دارد .
فرد باید از تفکر انحرافی ،رفتار و عواطف نامناسب دست بردارد و سرانجام سلامت روان خود را باز یابد.
بهداشت روانی از دیدگاه گشتالتیون
به نظر گشتالتیون از جمله کرت لوین سلامت و کمال روان شناختی موجب افتراق و تمایز یافتگی بیشتر شخص و محیط روان شناختی او می شود و استحکام و استواری مرزهای سیستم روانی فرد را افزایش می دهد؛و نوعی ارتباط سلسله مراتبی و انتخابی پیچیده در بین سیستم روانی فرد به وجود می آورد .
بنابراین فرد سالم از نقطه نظر روان شناختی خود ،به نظر لوین کسی است که ،بین خودش و محیط روان شناختی خود تمایز و افتراق قایل شود ، مرزها و بخشهای مختلف شخصیت و روان شخص سالم ،با استحکام و استواری هر چه بیشتر کنار همدیگر قرار گرفته اند.
بهداشت روانی از دیدگاه انسان گرایان
انسان گراها انسان را موجود خود آگاه و آزاده می دانند ،در این نظریه سه موضوع عمده مطرح است :
الف )انسان موجودی منطقی است .
ب)انسان موجودی خودآگاه است .
ج)انسان موجودی کمال گراست .
وقتی فرد مفهوم مناسبی از خود نداشته باشد بصورت دفاعی عمل می کند و به دلیل تراشی می پردازد . کومب به دیدگاه تونلی اشاره می کند و می گوید :فردی که فاقد اطمینان شخصی باشد مانند کسی است که در بازی بسکتبال صورت خود را با پارچه ای بسته است و همه چیز را تهدیدی برای خود می داند.
-اجزاء ارتقاء سلامت روان
با توجه به منابع و فعالیت های انجام شده ،می توان هشت جزء سلامت روان زیر را برای ارتقاء سلامت روان ارائه نمود(لازاروس،۱۹۷۵).و آنها را به عنوان اجزائی برای رشد افراد معرفی کرد:
- کنارآمدن
- مدیریت تنش و استرس
- خودپنداره و هویت
- عزت نفس
- رشد خود
- استقلال
- تغییر
- حمایت اجتماعی و تحریک
کنار آمدن
ایده کنارآمدن و مهارت های کنارآمدن از مفهوم سازگاری نظریه تکامل داروین(۱۸۵۹)گرفته شده است که بشر به عنوان یک گونه همیشه در حال سازگاری با محیط است .
کنارآمدن به تلاش هایی گفته می شود که برای غلبه بر شرایط آسیب زا ،تهدید کننده یا پرکشمکش صورت می گیرد.لازاروس(۱۹۷۵)دو نوع کنارآمدن را تعریف می کند: رفتارهای کنشی مستقیم مثل جنگ یا فرار و شیوه های تسکین دهنده مثل افکار و اعمالی که تاثیرات تهدید یا فشار را کم می کند .