حسین (ع)
حسین (ع) به پيادگان حمله كرد و آنان را عقب راند و وقتي سه يا چهار نفر از يارانش باقي مانده بود تقاضا كرد كه شلوار سخت باف درخشان يمني براي او بياورند.
آنگاه آنرا پاره كرد تا پس از مرگ از تنش بيرون نياورند. بعضي از يارانش گفتند: بهتر است كه زير آن شلوار كوتاهي بپوشي. حسين گفت: اين لباس خواري است و شايسته نيست آنرا بپوشم.
راوي گفت: هنگامي كه حسين كشته شد، بحر بن كعب اين شلوار را ربود… حسين مدت زيادي از روز زنده بود. اگر دشمن ميخواست ميتوانست او را بكشد اما برخي از سپاه كوفه از اين كار پرهيز كرده و مايل بودند شخص ديگر او را بكشد.
شمر
شمر بر آنان فرياد زد: واي بر شما؛ چرا اين مرد را نگاه ميكنيد؟او را بكشيد، مادرتان به عزايتان، بنشيند! پس، از همه سو به او حمله كردند.
زرعة بن شريك تميمي ضربهاي به قسمت چپ او زد: و ضربهي ديگري بر شانهاش خورد و در حاليكه حسين خسته و كوفته شده بود باز گشتند.
در اين حال سنان بن انس بن عمرو نخعي با ضربه نيزهاي او را به زمين انداخت. سپس به خولي بن يزيد اصبحي گفت: سر او را جدا كن. او ميخواست اين كار را انجام دهد كه لرزه به اندامش افتاد، سنان بن انس به او گفت: خدا دستانت را قطع كند! و خود به سوي حسين رفته و سر او را جدا كرد و به خولي بن يزيد سپرد…
پیراهن حسین
لباسهاي حسين را در آوردند. شلوار او را بحر بن كعب و پيراهنش را قيس بن اشعث بر گرفت- اين پيراهن (قطيفه) از خز بود و بعد از اين واقعه به قيس بن اشعث، «قيسِ قطيفه» ميگفتند- نعلين او را اسود از قبيلهي بنياود و شمشيرش را مردي از قبيلهي بنينهشل برداشت.
بعدها اين شمشير بدست حببب بن بديل افتاد. مردم به سنان بن انس گفتند: حسين بن علي و پسر فاطمه دختر رسول خدا و بزرگ و سرور عرب را كشتي، او نزد اين مردم آمد تا حاكمان آنان را از بين ببرد. اينك نزد اميرانت برو و پاداش خويش از ايشان طلب كن. اگر براي كشتن حسين همهي بيتالمال را به تو بدهند، باز كم است.
عمربن سعد
او مردي شجاع، شاعر و كمي ناقص عقل بود. بر اسب سوار شد و در مقابل خيمهي عمر بن سعد ايستاد و با صداي بلند چنين گفت:ركابم را از طلا و نقره پر كن زيرا كه من پادشاهي را كشتم كه مجهولالقدر بود…عمر بن سعد گفت: … او را نزد من بياوريد.
چون او را آوردند با چوبدستي به او زد و گفت: اي ديوانه آيا اين گونه سخن ميگويي! به خدا سوگند اگر ابنزياد اين سخن را از تو بشنود گردنت را خواهد زد.
“تاریخ طبری به نقل از مقتل ابو مخنف”