صلح رومی
صلح رومی نمایانگر صلح طلبی یک دولت امپریالیست پیروز بود که در آن صلح پایدار ارزش برتر بعد از پیروزیها شده بود. هرچند که امپراتوری روم در طی هزار سال با امپراتوری اشکانی و ساسانی در جنگ بسر برد. ظهور ادیان آسمانی نیز در جلوگیری از جنگ و برقراری صلح و امنیت نقش بسزایی داشتند، ادیان آسمانی مسیحیت و اسلام نقش مهمی در کاهش درگیری و تحکیم پایههای صلح و امنیت میان انسانها و جوامع مختلف داشته و دارند.
عصر صلح رومی قبل از جامعه ملل
از دیر باز دغدغه امنیت و نبودن جنگ و خشونت وجود داشته است. در قرون پیش از میلاد مسیح جنگهای خونینی بین تمدن های آن روز روم، یونان و ایران رخ داده است. روحیه کشورگشایی برای بدست آوردن غنایم بیشتر، میل سلطه بر دیگران و ایجاد دولتی واحد از جمله مواردی هستند که جنگاوران و شاهان بابل و آشور و مصر را به تسخیر و انهدام کشورهای دیگر واداشت و قدرتمندترین کشور آن روز یعنی ایران را به تسخیر یونان و لشکریان اسکندر مقدونی را به گشودن دروازه های آسیا و آفریقا وسوسه کرد. امپراطور روم با تسخیر سرزمین های ایران و به مطیع نمودن آنها عصر صلح رومی را به وجود آورد.
صلح وستفالیا در سال ۱۶۴۸
نفوذ مسیحیت مسبب طرح نظریه جنگ مشروع یا عادلانه توسط حقوق کلیسائی گردید. در این دوران جنگ به عنوان حق برای کشورها تلقی می شد و یکی از اصول حاکم بر روابط بین دولت ها بود. جنگ های سی ساله با انعقاد معادهده صلح وستفالیا در سال ۱۶۴۸ به پایان رسید و اصل موازنه قوا در روابط بین کشورهای اروپایی حاکم شد. در طول قرن هفدهم اصل تعادل در قدرت سرفصل تمامی عهدنامه های منعقد شده بین کشورهای اروپایی بود. در سال ۱۷۱۳ این اصل به صورت قاعده حقوق موضوعه در آمد. انقلاب فرانسه نظام مبتنی بر اصل توازن را از میان برد و جنگ های ناپلئون باعث شد کشورهای اروپائی درصدد احیای اصل توازن قوا انجام گرفته تا ظهور جامعه ملل جهت استقرار صلح و امنیت جهانی در نابسامانی قرار بگیرند.