طنز
طنز در ادب فارسی: آثاری در ادب فارسی وجود دارد که فقط با هدف ارائه اطلاعاتی خاص به مخاطب خلق نشده است و زبان و لحن اين آثار با آثار جدي تفاوت آشكار دارد. در ادبيات فارسي از قديم ترين دوران اين آثار وجود داشته است و با عناوين هزل، هجو و فكاهه شناخته ميشده است. هزل به معني سخن بيهوده و مسخره به صورتي غيراخلاقي است و در ادبيات در برابر جد قرار ميگيرد. هجو كه در ادبيات مقابل مدح است به معني برشمردن عيبهاي كسي و ناسزاگويي در شعر است. فكاهه در لغت به معناي شوخي و مزاح است. انگيزهي خنده در فكاهه نه اغراض شخصي است و نه اصلاح و ارشاد. در واقع فكاهه فقط جنبه سرگرمي دارد.
زیرمجموعه های طنز
اگرچه هر يك از انواع هزل و هجو و فكاهه را ميتوان به نوعي در زيرشاخههاي فرعي مقولهي طنز جاي داد اما بايد پذيرفت كه هزل و هجو و فكاهي شمول و خصوصيات انواع آن satire اروپايي را دارا نيست. طنزي كه معادل واژهي satire انگليسي است در چند دههي گذشته وارد ادبيات فارسي شده است.
تعریف واژه
طنز سخني است كه در لفافه پيچيده ميشود و همواره از دو عنصر كنايه و اغراق بهره ميبرد و نويسنده از خلق آن در پي هدف و خواستي معين است. وجود همين عنصر هدفمندي است كه آن را تبديل به هنري كرده كه به روز و همواره متغير است.
فلسفه خلق
انگيزههاي مختلف رواني، اجتماعي و تاريخي باعث پيدايش طنز در ادبيات ادوار مختلف جهان شده است. از نظر رواني انسان موجودي است كه همواره طالب كمال و برتري است و هرگز به وضع موجود راضي نيست و همين خصوصيت است كه او را به اعتراض نسبت به آنچه هست وادار ميكند و او در قالب طنز راهكاري براي آنچه كه بايد باشد ارائه ميدهد. چرا كه این قالب هميشه به تفاوت ميان وضعيت، چنان كه هست و چنان كه بايد باشد به شدت آگاه است.
انگیزه های اجتماعی
در مورد انگيزههاي اجتماعي هم ميتوان گفت هر موضوع و هر جنبهاي از زندگي اجتماعي ميتواند موضوعي براي خلق این مقوله باشد. نگاه طنزپرداز به مسائل و امور مختلف جامعهاي كه در آن زندگي ميكند نگاهي دقيق و منتقدانه است، بنابراين او ميتواند هر جنبهاي از اين زندگي را واكاوي كند، معايب آن را با دقت زير نظر بگيرد و با قلم خود در قالب طنز راهحلي براي آن ارائه بدهد. در مورد جنبههاي اجتماعي بايد گفت علاوه بر اين كه عوامل اجتماعي از علل خلق طنز هستند از ديگر سو این مقوله خود اجتماعيترين فعاليت رواني است. اين نوع ادبي هميشه محتاج وجود شخص سوم است تا آن را درك كند چون هيچ كس آن را براي خود به وجود نميآورد.
عناصر تشکیل دهنده
از اصليترين عناصر تشكيلدهنده طنز بايد از عنصر اعتراض و انتقاد نام برد، وجود اين عنصر در طنزپردازي به قدري مهم است كه عدهاي معتقدند طنز زاده غريزه اعتراض است. اعتراضي كه تبديل به هنر شده است. همچنين گفته شده كه طنز بايد معترض نيز باشد و فقط در صورتي به نتيجه ميرسد كه با تمايلات مخالف تصادف كند.
اهداف
يكي از اهداف اصلياي كه در طنز وجود دارد اين است كه طنزپرداز با خلق موقعيتي خاص سعي در اين دارد كه لبخندي بر لبان مخاطب بيافريند و او را بخنداند. همين هدف طنز است كه به آن تشخص فلسفي ويژهاي ميبخشد. چراكه ارسطو در «در باب جوارح حيوانات» مينويسد «جز انسان هيچ حيواني نميخندد». به خاطر همين نظريه بعدها در فلسفه همواره از انسان با عنوان «حيوان ضاحك» ياد شده است، يعني خنديدن خصوصيتي است كه انسان رااز حیوان متمایز می کند،چرا که خنده حاصل فهمیدن و درک کردن است و به همين دليل هم گفته شده که طنز خصيصه لايتغير و ثابت انسانشناختي و جهانشمول و در تمامي فرهنگها مشترك است.
از دیگر اهداف طنز
بايد گفت كه هدف طنز فقط اعتراض و انتقاد نيست، مخاطب بعد از اينكه مطلبي طنزآميز را خواند و از عيب و كمبودي آگاه شد و بعد از اينكه لبخندي يا قهقههاي زد مسلماً از خود ميپرسد حالا چه كار بايد كرد. به همين دليل است كه طنز واقعي و حقيقي علاوه بر عملكرد انتقادي بايد كاركردي درماني نيز داشته باشد. اگر طنزپرداز موضوعي را مطرح كند و بعد مطلب خود را بدون ارائه ي راهكار و راهحلي به پايان برساند همچون جراحي است كه بعد از شكافتن محل زخم آن را رها ميكند و به فكر بخيه كردن و بستن مجدد آن نيست…