علل خودکشی در ایران
در ایران مطالعه ی دقیقی در مورد علل خودکشی در ایران صورت نگرفته است.
زیرا آمار پزشکی قانونی گویا نیست
وبسیاری از افراد خودکشی افراد خانواده ی خود را ننگ وبی آبرویی تلقی کرده و از افشای آن خودکشی می کنند.
درکشور آمارهایی وجود دارد که حاکی از آن است
که سالیانه ۵ تا ۷ هزار نفرازطریق خودکشی جان خود را می گیرند
که نیمی از آن ها در شهرهای بزرگ، یک چهارم در شهرها کوچک و متوسط و بقیه در روستاها اتفاق می افتد.
). به طور کلی در رابطه با خودکشی در ایران دلایل زیر ذکر شده است:
۱٫ اختلافات زناشویی ،عشق و تمایلات شدید عاطفی وعلل ناموسی؛
۲٫ ناراحتی های روانی ،شکست در عشق و اختلالات روانی و شخصیتی؛
۳٫ مشکلات ناشی از شکست های تحصیلی واسترس ها و اضطراب فشار های روانی و روحی ناشی از آنها(فشار های عاطفی، فشار های تحصیلی مانند کنکور،
نقایص جسمی و فیزیکی در نسل جوان)و احساس پوچی وبی هدفی وافسردگی؛
۴٫ فقر و تنگدستی،بیکاری ،اخراج از کار و شرایط نامساعد اقتصادی؛
۵٫ مسائل و معضلات زندگی شهری و وضعیت نا به سامان زندگی؛
۶٫ ازهم پاشیدگی گروه های اجتماعی مانند خانواده ، شغلی ، خویشاوندی ، دوستی و..
۷٫اعتیاد به مواد مخدر ، الکل و داروهای توهم زا؛
۸٫ ضعیف شدن اعتقادات مذهبی؛
۹٫ عدم استقلال واجبار در پیروی از مقررات سنتی؛
۱۰٫ بر ملا شدن اسرار و حقایق خصوصی زندگی فرد
نظریه های خودکشی
در نتیجه توجه به مشکل خودکشی، مدل¬ها و نظریه¬های متعددی ارائه شده است
که هر کدام به گونه ای خاص سعی در توجیه و
تبیین این پدیده و شناسایی علل و عوامل زیربنایی آن نموده اند.
نظریه های روان تحلیل گری
در مکتب روانکاوی میتوان دو نظریه متفاوت یافت.
بر اساس نظریه اول شخصی که دست به خودکشی می زند، قربانی مرگ پرخاشگرانه ای است
که به جای متمایل شدن به خارج به سوی خود شخص متوجه می شود.
نظریه دوم که اختصاص به فروید۱ دارد مبتنی بر غریزه مرگ است،
دیدگاه فروید درباره خودکشی به دو فرض اصلی بر می گردد:
۱-به نظر فروید خودکشی و افسردگی ارتباط نزدیکی با هم داشته و خودکشی نوعی قتل محسوب می شود.
بدین صورت وقتی که فردی مهم از دست می رود،
نوعی احساس دوسوگرایانه که وی درباره فرد از دست رفته داشته
و این احساس درون فکنی نیز شده است،
پرخاشگری متوجه درون می گردد. اگر این احساس ها به اندازه کافی قوی باشند، خودکشی رخ می دهد.
دیدگاه فرویداز خود کشی
۲-نظر دیگر فروید در باب خودکشی به غریزه مرگ مربوط می شود
یعنی ضربه ناقوسی می تواند متوجه درون شخص شده و منجر به خودکشی شود
و این در واقع نوعی قتل است که قاتل و قربانی آن خود فرد است
نظریه رفتاری در خودکشی
از نظر مکتب رفتارگرایی، هر رفتاری باید با توجه به زمینه و خزانه رفتاری فرد در نظر گرفته شود.
اگر در خزانه رفتاری فرد سابقه اقدام به خودکشی، تهدید به خودکشی،
خودکشی اطرافیان و افراد مهم زندگی فرد وجود داشته باشد
احتمال خودکشی در او نیز بالا می رود.
در این زمینه نقش افراد و شناخت فرد نیز اهمیت می یابد.
نظریه شناختیدر خود کشی
اگر چه جدا کردن دقیق ابعاد رفتاری و شناختی خودکشی به علت تعامل های پیچیده
و مقابل آن ها آسان نیست،
لیکن به نظر تعدادی از صاحبنظران، به بعد شناختی باید توجه ویژه نمود.
اهمیت ابعاد شناختی خودکشی از طرف تمامی محققین، حتی صاحبنظران دیدگاه های اجتماعی مثل دورکیم مورد تأکید قرار گرفته است.
نظریه شناختی در خود کشی
از آنجایی که خودکشی به عنوان عملی تعریف می شود
که فرد بصورت عمدی و با آگاهی از نتیجه احتمالی خود، جهت صدمه زدن به خود انجام می دهد.
بنابراین تواناییهای شناختی فرد در به انجام رسیدن این موضوع نقش مستقیم دارند.
نظریه های یادگیری
این نظریه به رفتار انتحاری در گنجینه واکنشهای فرد تأکید می نماید.
بروز رفتار خودکشی یا تهدید به خودکشی در گذشته، در میان اشخاص مهم در محیط زندگی فرد همگی احتمال خودکشی را افزایش میدهد.
اندیشههای تقویتکننده، از جمله انتقام، پیوستن دوباره به همسر یا یک دوست، یا دستیابی به آرامش مطلق نیز ممکن است دست اندرکار باشد