مولانا
مولانا جلالالدین محمد بلخی،”خداوندگار” و “ملای روم”، فرزند سلطانالعلماء بهاءولد، در سال ۶۰۴ ه.ق در شهر بلخ متولد شد، که شهرتش به بلخی با نسبت به زادگاه اوست. پدرش از خطیبان شهیر آن روزگار بود که از مریدان عارف بزرگ شیخ نجمالدین کبری بهشمار میرفت، و در بلخ مسند تدریس و منصب فتوا و مقام وعظ و خطابه داشت.قونیه در آن زمان مرکز دانشمندان و صوفیان بزرگی چون فخرالدین عراقی، صدرالدین قونوی و نجمالدین رازی و دیگر بزرگان بود که در آن شهر میزیستند. مولانا پس از چندی زندگی در قونیه برای تحصیل به حلب رفته و پس از کسب تعالیم و تکمیل معلومات خود به قونیه باز میگردد.مولوی پس از تحصیل در حلب به قونیه بازگشت . قونیه و جوامع اطراف آن تحت نفوذ مسیحیت و زبان و فلسفهی یونانی که توسط مسیحیان ترویج میشد قرار داشت. بنابراین بیتردید مولانا نیز بیتاثیر از این اندیشه و تفکر نبوده است.
عصر مولانا
جلالالدین محمد مولوی به دورهای تعلق دارد که دین و فلسفهی اسلامی تقریباً در همهی جهات به کمال رسیده و مسائل ناشی از آنها مطرح شده و متکلمین و فلاسفه و عرفای اسلامی، پیش از وی به این مسائل جوابهای گوناگونی داده بودند. اندکی پیش از مولوی کار شرح و بسط فلسفهی یونانی در اسلام به همّت ابنرشد (۵۹۶_۵۲۰/۱۱۹۸_۱۱۲۶ ) به بالاترین حد خود و کلام اسلامی به دست غزالی (مرگ : ۵۰۵/۱۱۱۱) به کمال انتظام رسیده بود.بدینسان، مولوی که در پی این سیر تکاملی اندیشهی فلسفی و تجربهی دینی ظهور میکند، یگانه وارث چنین گنجینهی فکری و روحانی بیکرانی میشود.
آثار مولانا
مولانا که یکی از بزرگترین و نامآورترین شعرا و عرفای شیدای ایران و یکی از بزرگترین نخبگان عرفان اسلامی است، آثار و کتب گرانقدری به نثر و نظم در بیان اندیشههای عرفانی و جهانشناسی خود تقریر کرده است. آثار او عبارتند از: فیه مافیه، مکاتیب، مجالس سبعه، مثنوی معنوی، دیوان کبیر و رباعیات.از این میان مثنوی معنوی دریایی است بیکران که بیانگر رنجهای روانی انسان و درد حقیقت است. دردی که از تناقضهای درونی انسان و جهان پیرامونش نشأت میگیرد و او را در خود اسیر و گرفتار میکند.
درباره مثنوی معنوی
مولانا در مثنوی درمان درد دوری انسان از اصل خویش را آگاهی و یاری آن در رسیدن به حقیقت و شناخت حقتعالی میداند، آگاهی از غم غربت و تلاش برای رهایی و نجات انسان از عالم خاکی.به گفتهی دکتر شفیعی کدکنی، “مثنوی معنوی جلالالدین مولوی، بزرگترین حماسهی روحانی بشریت است که خداوند برای جاودانه کردن فرهنگ ایرانی، آن را به زبان پارسی هدیه کرده است. و هنوز بشریت در نخستین پلههای شناخت این اثر ژرف و بیهمتاست.
چرا تحقیق درباره مولوی جالب است
تحقیق دربارهی مولوی نه تنها از این جهت جالب است که او بزرگترین شاعر عرفانی اسلام است، بلکه هم از این جهت که هیچ مسئلهای از مسائل حیات فلسفی و دینی نیست که وی بدان نپرداخته باشد. مولوی در طرح این مسائل مبتکر نیست، وی در پرتو تجربهی شخصی دربارهی هرآنچه پیش از او آمده از نو میاندیشد. بدینسان تحقیق دربارهی مولوی، تحقیق دربارهی بهترین دستاوردهای حیات فلسفی و دینی در اسلام است.
اندیشه های مولانا
اندیشههای مولوی را نمیتوان به صورتی منسجم بیان کرد، چرا که اندیشهها و عقاید او چون امواجی در دریای عظیم مثنوی است که هر لحظه جوشش و خروشی تازه در پی دارد. مولوی در مثنوی از هر فرصتی استفاده کرده است تا هستی اصیل را به انسانها بشناساند.
نور از دیدگاه مولانا
از دیدگاه مولانا نور خدا به هر کجا که بتابد، سیاهیها و ظلمات و مشکلات عالم را تباه کرده و شب و ظلمات دنیا را به روز بدل میکند و صفات پست انسانی را زایل کرده و به صفات روحانی و الهی تبدیل میکند.
مولوی با تأثر از فرهنگ دینی و آیات و احادیث، نخستین آفریدهی خداوند را نور دانسته است. به اعتقاد او، این نور همان نور احمدی یا حقیقت محمدیه است که حق تعالی آن را بر جمیع موجودات، ممکنات و در راس آنها نبی اکرم محمد مصطفی(ص) تابانیده است و در اصل، تمام موجودات، نور وجودی خویش را از ایشان دریافت کردهاند. از دید مولانا مسجود بودن انسان نزد ملایک تنها به دلیل نوری است که از جانب حق بر او تابیده شده است و ملایک آن انسانهای برگزیدهای را سجده میکنند که نور حق را شناخته و ارزش والای آن دریافته است.
تضاد در جهان از دید مولانا
از دید مولانا، با نگاهی ژرف به این جهان میتوان به حقیقت متضاد آن پی برد و جهان را سراسر جنگ تضادها دانست که برپایی جهان بر همین تضادها است. تضادهای جهان مادی و تضادهای جهان درونی انسان که منشاء آن نه انسان، بلکه لطف و قهر الهی است. از نظر مولوی،”سبب ستیز و تضادی که انسان با خود و دیگری دارد، اینست که جهان طبیعت بر عناصر متضاد پی افکنده شده است.چون ما جزیی از طبیعت محسوب میشویم، بدیهی است که اصل تضاد بر ما نیز حکم میراند.
جسم از دیدگاه مولانا
مولانا برای پست شماری جسم، تن و جسم را به حیوانات گوناگون تشبیه میکند. گاه او را چون شتر میداند و روح را که سوار و مسلط بر آن است چون پیامبر و بار گلی میداند که بر پشت جسم سوار است و جسم بوی آن که همان معارف و حقایق الهی است را حمل میکند.” مولوی میگوید: جسم آدمی از چشمهی قدرت و شهوت سیراب شده و تنومند میگردد. پس باید در زمانی که جوانی و قدرت داریم جلوی آن چشمهها را بگیریم و سد کنیم. زیرا اگر جلوی آنها گرفته نشود و تن آدمی ریشه بگستراند و قوی شود، دیگر در زمان پیری که ضعف و سستی بر آدمی غالب میشود، امکان کندن این دیوار وجود ندارد.”