هوش هیجانی(EQ) و هوش شناختی(IQ)
از نظر صاحب نظران به طور کلی مغز انسان دارای دو نوع متفاوت از هوش میباشد. هوش هیجانی(EQ) و هوش شناختی(IQ) این دو متفاوت بوده اما برای ساختن زندگی فرد دائماً در تعامل با یکدیگر میباشند به عبارتی آنها توانایی های متضادی نیستند ولی مجزا از هم میباشند
هوش شناختی عمدتاً توسط منطقه نئوکورتیکال و هوش غیر شناختی توسط منطقه لیمبیک پردازش میشود. هوش شناختی را توانایی فهمیدن، به خاطر آوردن، آموختن، حل مشکل و استفاده از آموخته ها توصیف کرده اند. هوش غیر شناختی ابعاد شخصی – هیجانی و اجتماعی که در عملکرد روزانه موثر است مخاطب قرار میدهد.
این هوش با توانایی درک خود و درک دیگران، ارتباط با افراد و سازگاری شخص با محیط اطراف خویش پیوند دارد. به عبارت دیگر هوش غیر شناختی پیش موقعیت های فرد را میسر میسازد. و اندازه گیری آن به مقوله سنجش توانایی شخص برای سازش با شرایط زندگی و ادامه حیات در جهان میباشد.
مفهوم IQ(هوش شناختی )
هوشی است که به توانایی آموختن ما اشاره میکند. و مرتبط با هوش منطقی میباشد. و آزمون های سنجش آن به اندازه گیری توانایی ذهنی افراد به ویژه شکل های کلامی و تحلیل موضوعات آن ساخته شده اند.
مفهومEQ (هوش هیجانی )
قوانینی برای شناسایی مهارت های ویژه برای تجزیه و تحلیل و درک هیجانات افراد فراهم ساخته که گسترش هیجانی و شخصی راتسهیل می کند .نظریه پردازن هوش هیجانی معتقدند که هوش عمومی بیان میکند که ما چه بگوییم و چه کاری را باید انجام دهیم.
بنابراین در رابطه باهوش هیجانی(EQ) و هوش شناختی(IQ) می توان گفت که، IQ (هوش شناختی ) توانایی های ما برای یادگیری، تفکر منطقی میشود. در حالی که هوش هیجانی بیان می کند که چگونه از IQ در جهت موفقیت در زندگی استفاده کنیم.
هوش هیجانی در سازمان ها
تنها مدیران نیستند که نیازمند هوش هیجانی بالا هستند. سازمان ها میتوانند با استفاده از هوش هیجانی کارکنان نیز رشد کنند. قابلیت های اجتماعی چون؛ آگاهی و مهارت اجتماعی موجب افزایش هوش هیجانی گروهی شده و این امر به نوبه خود موجب کارایی سازمانی میشود. هوش هیجانی گروهی را توانایی گروه در ایجاد هنجارهای جهت مدیریت فرایند هیجانی خود به منظور اعتمادسازی، رشد هویت گروهی و ارتقاء سودمندی گروهی، تعریف نموده اند.